شهید بابا ساعی

آقا بابا خودش از خانواده فقیر و نسبتا محرومی بود و طعم فقر را چشیده بود. برای همین در تمام زندگی خویش از کمک به مستمندان مضایقه نداشت.

حتی زمانی که خودش نیاز مالی داشت باز هم به کمک محرومان می شتافت... وقتی منطقه بود، همسرش مقداری از پول حقوقش را پس انداز کرد.

وقتی بابا از منطقه برگشت و از موضوع مطلع شد گفت دفترچه حساب را به من بدهید، کار دارم. خانواده اش بعدها فهمیدند که همه آن پول را برده و بین نیازمندان تقسیم کرده است! 
منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 627


سروده ای از شهید بابا ساعی

شهید بابا ساعی یکی از نیروهای پر توان و از دوستان نزدیک شهیدان باکری بود. وی با اینکه تحصیلات آکادمیک نداشت اما دروس حوزوی را خوانده و مطالعه بسیار می نمود. در ضمن اشعار زیبایی از خود بجای نهاده که یکی از آنها را در ذیل از نظر می گذرانید. شهید بابا ساعی فرمانده سرافراز تیپ حضرت ابوالفضل (علیه السلام)  لشکر 31 عاشورا بود.

                                      

صنما سوز غمت سازش جان است هنوز 

طبع بی مهری از آن روی عیان است هنوز 

سال ها رفت از آن تیر نگاهی که زدی 

در دلم سوزش زخم تو نهان است هنوز 

دل که می گفت تو باز آیی و دادم برسی 

همچنان این سخنش ورد زبان است هنوز 

خون عاشق که ازل ریختی از فرط غرور 

لعل نوشین تو آغشته به آن است هنوز 

هردم آیی و به صد ناز ز پیشم گذری 

قد رعنای توام سرو روان است هنوز 

آنچه از حسن تو گفتم و بگویم همه جا 

لیک وصف تو مرا ذکر و بیان است هنوز 

ای که ترسایی و زنار به بستی کمرم 

شیخ صنعان تو در دشت شبان است هنوز 

باز یاب آن سر شوریده که از درد فراق 

هر دم از دیده سرشکش که روان است هنوز 

باز «ساعی» سخن عشق برآورد زبان 

راست است این سخن اش سازش جان است هنوز

منبع

مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا