شهید مهدی زین الدین

خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتى از منطقه آمد، با هم بپوشد.
لباس ها را که دید، گفت «تو این شرایط جنگى، وابسته ام مى کنین به دنیا.»
گفتم «آخه یه وقتایى نباید به دنیاى ماهام سر بزنى؟»
بالأخره پوشید.
وقتى آمد، دوباره همان لباس هاى کهنه تنش بود.
چیزى نپرسیدم. خودش گفت «یکى از بچه هاى سپاه عقدش بود. لباس درست و حسابى نداشت.»


منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا