شهید مهدی باکری
در
عملیات خیبر، یک بریدگى در طول خاکریزى بود که از آن ناحیه، آتش شدیدى روى بچه ها
ریخته میشد. هیچ کس جرئت نمیکرد براى آن قسمت فکرى بکند.
یک لودر از لشکر نجف آنجا بود. رانندهاش میترسید روى آن برود. آقا مهدى باکرى -
فرمانده لشکر - که به نیروهاى مستقر در خط پیوست، دل و جرئتمان بیشتر شد. به
راننده لودر گفت: «آقاجان! اینجا یک خاکریز بزن. بچه ها قتل عام میشوند!»
او که آقا مهدى را نمی شناخت، گفت: «برو بابا، تو هم دیوانه شدهاى! در این بحبوحه
کى میتونه بره رو لودر! اگه خواستى خودت برى، مانعى نداره، من که نمیتونم.»
آقا مهدى بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، رفت روى لودر. نفسها در سینه حبس شده بود.
رفت جلوتر و خاکریزى زد و آمد پایین. چشمها از حیرت بیرون زده بود.
منبع : آشنایی ها
- راوى: آفاقى
مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا