۷۳ مطلب توسط «sardare kheybar» ثبت شده است

ما نگهدار توییم...





شهید آیت الله سعیدی


پس از شهادت پدرم دست خطی از ایشان در پشت کتاب «مواعظ العددیه» پیدا شد .

این دست خط را «آیت الله خزعلی،‌ آیت الله مطهری و آقای طباطبایی» دیدند .

پدرم در این کتاب نوشته بودند:

«شبی در خواب دیدم که به منزل آیت الله خمینی می‌روم .

در این راه علامه طباطبایی را دیدم. ایشان مرا صدا زدند و با هم تا آستانه منزلشان رفتیم. علامه به من فرمودند:

     «من دیشب آقا ابا عبدالله ( علیه السلام) را در عالم خواب دیدم که به من فرمودند:

     «به سعیدی بگو به اینجا بیا، چیزی نیست ما نگهدار توییم...»

وقتی از خواب بیدار شدم، شکر خدا را کردم و این خواب را پشت کتاب «مواعظ العددیه» نوشتم.»

[ این مسأله مربوط به زمانی بود که پدرم به علت طرفداری از حضرت امام (ره) در معرض دستگیری مأموران شاه بود. ]

به نقل از فرزند شهید

منبع : برگرفته از سایت ابنا

مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا

  • sardare kheybar
  • شنبه ۱۴ مرداد ۹۶

پاسبانی از حرم واجب تر است ...





شهید مدافع حرم علی امرایی

گزیده ای از وصیت نامه ....
به زیارت غریب کربلا بروید

 و سلام مرا به آقا برسانید

بگویید ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود که بیایم ولی دیدم که در حال حاضر پاسبانی از حرم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است...

                                 

من به آرزویم رسیدم.

راستی یک سفر امام رضا(علیه السلام) به جای من بروید .

خیلی دلم تنگ امام رضاست.


ای پسر سبز قبای علی

بر تو بود جود عطای علی

همه شب نهاده‌ام سر چو  بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه گدایی

اگر حسین ما نبود عشق این همه زیبا‌ نبود

چیزی به نام عاشقی تو سینه ماها نبود.

یاعلی مدد

 

مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا

 

  • sardare kheybar
  • جمعه ۱۳ مرداد ۹۶

بیت الشهدا ...


سلام دوستان و همراهان عزیز

عیدتون مبارک


 


قرار بود دیگه پستی تو این وبلاگ نذارم . چون مشکلی برام بوجود اومده که هنوزم هست .

البته شما عزیزان با پیام های پر از لطفتون حسابی منو شرمنده کردین ...

این وبلاگ برام حکم یه بیت الشهدای کوچک رو داره که چند روز پیش 100 روزه شد .

به قول یکی از عزیزان ، نرفتن دلیل میخواهد!

هر چند وقت یه بار به زیارت شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) میروم .

چند روز پیش که این توفیق دوباره نصیبم شد بعد از گذری میان قطعات سمت قطعه شهدای گمنام رفتم و عازم قطعه 24 شدم .

یه دفعه قسمتی از مسیر رو اشتباه رفتم و خودم رو میون قطعه 26 دیدم .

همینطور که قدم میزدم بی اختیار به مزار یکی از شهدای مدافع حرم رسیدم .


شهید علی امرایی ...



این شهید عزیز لرستانی رو از قبل می شناختم ولی نمی دونستم تو بهشت زهرا دفن شدن ...

لحظاتی مهمان این شهید بزرگوار بودم و پاسخی که باید می گرفتم رو از ایشون گرفتم .

هنوز مشکلم حل نشده ولی با توکل بر خدا سعی می کنم دوباره بروز رسانی کنم .

اولین پست هم ان شاءالله درباره این شهید خواهد بود .

شب ولادت امام رضا (علیه السلام) که مصادف با شب جمعه هم هست بهترین بهانه برای برگشتن این حقیره ...

 

ان شاءالله با دعای خیر شهیدان مشکلات همه ما مرتفع بشه .


قطعاً بانی اصلی این وبلاگ که یکی از دوستان عزیز بلاگر بودند ، در اجر این خدمت به شهدا شریک خواهند بود .

امیدوارم هر کجا هستند در پناه حضرت حق موفق و پیروز باشند ، از خدا بهترین ها رو براشون آرزو دارم همانطور که لیاقت و شایستگی بهترین ها رو دارند .


دوستان شب جمعه شهدا رو یادتون نره ...


 باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات



مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا

  • sardare kheybar
  • پنجشنبه ۱۲ مرداد ۹۶

شاید پست آخر ...


علی عسگری


ابتدا آغاز دهه کرامت ، ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها) و روز دختر را تبریک میگویم .


شهید مدافع حرم علی عسگری

امام جماعت حرم حضرت رقیه(سلام الله علیها) نقل می کند :

سه روز قبل از شهادت شهید عسگری با چند تن از مجاهدین لبنانی پیش ما آمدند .

به او گفتم آقای عسگری چند ماه است که سوریه هستی یک سفر به ایران برو سری به خانواده و پدر ومادرت بزن .

شهید عسگری با نگاه معنادار و لبخند ملایمی که بر چهره اش جاری بود جواب داد: آیا فکر می کنید من به اراده خودم به اینجا آمده ام؟

من مولایم امام حسین (علیه السلام) را در خواب دیدم حکم جهاد در سوریه به من داده و نتیجه آن را هم که شهادت است به من وعده داده و بازگشتی در کار من نیست .


سنگ نوشته زیبای مزار شهید :

 


اما کلام آخر :

به خدا میخواستم بمانم و از شهدا برایتان بنویسم .

به عشق سردار خیبر ...

حتی شادتر و سرزنده تر از همیشه ...

گاهی دوست داری بمانی اما دلیل آمدنت ، دلیل رفتنت میشود ...

نمی دانم ! شاید خدا کمکم کرد و دوباره برگشتم ...

حلالم کنید و این حقیر را از دعای خیرتان فراموش نکنید .

عیدتان مبارک

یاعلی

  • sardare kheybar
  • دوشنبه ۲ مرداد ۹۶

با خنده گفت: نمى‏ روم ...



  شهید مصطفی چمران

دکتر چمران را که از اتاق عمل مى ‏آوردند، مى ‏خندید .

فکر مى‏ کردم که به تهران منتقل و تا مدتى راحت مى ‏شویم .

به او گفتم: مى ‏رویم؟                    
با خنده گفت: نمى ‏روم .

اگر بروم تهران، روحیه بچه‏ ها ضعیف مى ‏شود .

هنوز کار از دستم بر مى ‏آید، نمى ‏توانم بچه‏ ها را رها کنم، در تهران کارى ندارم.
حتى حاضر نبود در آن شرایط که پایش در گچ بود، کولر روشن کند .

خون ریزى داشت؛

اما در عین حال مى‏ گفت: چطور کولر روشن کنم، وقتى بچه‏ ها در جبهه زیر گرما مى ‏جنگند؟
منبع : راوى: مرتضى اللَّه اکبرى،

ر. ک: عطش (ویژه نامه یادیاران)، 30 /3/ 81، ص 24

مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا


  • sardare kheybar
  • يكشنبه ۱ مرداد ۹۶

کاش راهی بود ...

کاش راهی بود ...


شهید مهدی رجب بیگی


شهید مهدی رجب بیگی

از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم

و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند!

هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند

و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!

عجب دردی!                                                  
کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم!!
آری، یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران «فردا» بودند.

منبع : مشرق نیوز

شهید مهدی رجب بیگی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود که در ۵ مهر ۱۳۶۰، توسط مجاهدین خلق ترور شد .

مزار پاک ایشان در قطعه ۲۴ بهشت‌زهرای تهران ، ردیف ۹۷ شماره 4 می باشد .


مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا



  • sardare kheybar
  • شنبه ۳۱ تیر ۹۶

یاد ...

قرار شبهای جمعه ...



باز آینه و آب و سینی چای و نبات

 باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات







مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا



  • sardare kheybar
  • پنجشنبه ۲۹ تیر ۹۶

شیخ الائمه ....


وصیت امام صادق (علیه السلام) در لحظات شهادت :


«انّ شفاعتنا لا تنال مستخفّابالصلاة»
«بدرستیکه شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد».
(سفینة البحار جلد /2 ص/19)

 

گویم ز امام صادق این طرفه حدیث  

تا شیعه او به لوح دل بنگارد

فرمود که برشفاعت ما نرسد    

هر کس که نماز را سبک بشمارد



مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا

  • sardare kheybar
  • چهارشنبه ۲۸ تیر ۹۶

او را نمی شناختیم ...


شهید حسین خرازی

آن شب به سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند ولی ما او را نمی شناختیم .

هنگام خواب گفتیم: «پتو نداریم!»

او گفت: «ایرادی ندارد.»

یک برزنت زیر خود انداخت و خوابید .

صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: «برادر خرازی شما جلو بایستید.»

و ما آنوقت تازه او را شناختیم.

منبع : کتاب خرازی               


مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا

  • sardare kheybar
  • يكشنبه ۲۵ تیر ۹۶

وضو ...


شهید محمدرضا میدان دار

نوجوانی شهید محمدرضا میدان دار

آخر شب بود.          

نشسته بود لب حوض داشت وضو می گرفت .

مادر بهش گفت: پسرم، تو که همیشه نمازت رو اول وقت می خوندی، چی شد که ...؟! البته ناراحت نباش، حتما کار داشتی که تا حالا نمازت عقب افتاده.

محمدرضا لبخندی زد و بعد از اینکه مسح پاشو کشید، گفت: «الهی قربونت برم مادر! نمازم رو سر وقت، مسجد خوندم. دارم تجدید وضو می کنم تا با وضو بخوابم؛ شنیدم هر کس قبل از خواب وضو بگیره و با وضو بخوابه، ملائکه تا صبح براش عبادت می نویسن.» 

منبع : کتاب دوران طلایی به نقل از مجموعه همکلاسی آسمانی

مشاهده فهرست مطالب مرتبط با شهدا

  • sardare kheybar
  • جمعه ۲۳ تیر ۹۶
تقدیم به سردار خیبر

"حاج محمد ابراهیم همت"

همتی بود در آن همت مردانه تو

عزتی بود در آن عزم شجاعانه تو

کرد ثابت به همه عشق حسینی تو را

ترک سر کردن تو ، رفتن جانانه تو